طاهاطاها، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

طاهاجان,خورشید آسمون زندگی ما

قربون خنده زیبات

آقا طاهای من. امروز توی 28 روزگیت اولین بار بود که برای من و بابات تو بیداری خندیدی. یعنی به ما نگاه می کردی و صداهایی از دهنت خارج می کردی و می خندیدی و منو باباتو دیوونه تر کردی. پسرم خیلی دوست داریم. ...
17 مهر 1390

میلاد امام غریب

سلام آقا طاهای من. پسر گلم. امروز 16 مهرماه روز کودکه. این روز رو به تو و همه نی نی یا تبریک میگم. پسرم امروز 2 تا مناسبت دیگه هم داره. یکی اینکه تو 28 روزه شدی و از فردا دوره نوزادی تو تمام می شه. دوم اینکه فردا روز تولد امام رضاست. تنها امامی که توی کشور ماست. همه بهش میگن امام غریب. چون توی کشور ما مهمان بود و غریبانه به شهادت رسید. حالا من خدا رو به این امام غریب به حق امشب که شب تولدشه قسم میدم که مواظب همه بچه ها باشه. بچه ها گناهی ندارن که بخوان این همه مشکل تحمل کنن. مریضیای جورواجوری که هست و مبتلا میشن یا با این مریضی ها به دنیا میان. خدایا به حق همه عزیزانت، به حق همه اونایی که دوستشون داری همه مریضا رو شفا بده، به خصوص آقا پار...
17 مهر 1390

عزیزی که ندیدیمش

مامانم، آقا طاهای گلم. فردا دهم مهر ماه 90 نهمین سالگرد فوت مامان بابا حسنه. مامان بزرگ پدریت که اسمش مامان عظیمه بود. همه میگن مامان عظیمه خیلی مهربون، صبور و با خدا بوده. من که ندیده عاشقش شدم. البته از پسری که تربیت کرده معلومه که خودش چطوری بوده. ایشااله خدا روحشو شاد کنه و اونو قرین رحمت بی انتهای خودش قرار بده. میدونم که مامان عظیمه ما رو می بینه و از داشتن نوه گلی مثل تو خوشحاله. ایشااله تو هم که بزرگ شدی دوست دارم کارایی بکنی که برای مامان بزرگت خدا بیامرزی بفرستن. ...
11 مهر 1390

آروغ مردونه!

پسرم، این اصطلاحی بود که خاله نگار اولین بار برای آروغای تو به کار برد و بعد از اون موندگار شد. به قول خودم بعد از شیر خوردن آروغای اساسی میزدی. آخه تو این روزا شکمت خیلی نفخ داره و در دوره شیر خوردن مجبورم 2-3 باری آروغتو بگیرم. بعد از آروغ گیری انگار که شکمت جا باز میکنه تا بتونی بازم شیر بخوری. قربون پسرم برم من که آروغای مردونه میزنه! . این عکس مربوط به لحظاتی بعد از آروغ گیریه. ...
9 مهر 1390

اولین حمام

سلام به پسر گلم، آقا طاهای مهربونم. عزیز دل مامانش! غروب 29 شهریور ماه 90 بود و تو 10 روزه شده بودی. نافتم که شب قبل افتاده بود. دیگه وقت مناسبی بود که حمامت بدیم. من که حمام دادن نوزادا رو توی واحد نوزادان یاد گرفته بودم بدون کمترین ترس و نگرانی، به اصطلاح خودم خیلی جسورانه، حمامو آماده کردم و حمومت دادم. مامان طوبا که تا حالا این کارو از من ندیده بود کلی نگران شد ولی در نهایت به این مامان کار بلد تازه مامان شده آفرین گفت. عکسایی هم از مراسم روغن مالی بعد از حمومت گرفتم که فعلا نمی تونم اپلودش کنم. ایشااله در اولین فرصت برات میذارم. قربون پسر نترسم برم که آب بازی دوست داره! ...
9 مهر 1390

نافتم افتاد

8 روز بعد از تولدت یعنی 28 شهریور ماه نیمه های شب بود که جاتو کثیف کردی. من بردمت تا بشورمت ولی وقتی برگشتم و میخواستم خشکت کنم بندنافتو ندیدم. بندنافت به میمنت و مبارکی کنده شده بود و تو اصلا خم به ابروت نیوردی پسر شجاع من! البته بعدش من مامان طوبا و خاله نگارو بسیج کردم تا به دنبال بقایای بندنافت بگردن تا اونو برات یادگاری نگه دارم. خاله نگار با کمی جستجو موفق شد و پیداش کرد. آفرین به خاله اینم عکس بندناف خشک شده آقا طاها! ...
9 مهر 1390

ی تجربه جدید

سلام عزیز دلم، آقا طاهای گلم. امروز که دارم این مطالب رو برات تایپ می کنم پنجم مهرماه90 اه و تو 18 روز داری. باورم نمیشه 18 روز به این سرعت گذشت و وقتی به چهره معصوم و زیبای تو نگاه می کنم می بینم آره این مدت بزرگتر شدی ماشااله. 3 روز پیش با باباحسن بردیمت مرکز بهداشت و برات پرونده تشکیل دادیم. اونجا پر بود از نی نی های رنگ و وارنگ که با ماماناشون اومده بودن برا چکاب. تو بازم آبروداری کردی و از خواب بیدار نشدی وقتیم بیدار شدی گریه نکردی. ممنونم ازت مامان که پسر حرف گوش کنی هستی. پس از کلی انتظار نوبتمون شد. چون دانشجوها داشتن کار نی نیا رو انجام میدادن کارا بیشتر طول می کشید. بعد از اینکه کلی فرمو پر کردن و ی تعدادی سئوال ازم پرسیدن. قد و و...
9 مهر 1390

اون شب در بیمارستان

آقا طاهای من سلام. قربونت برم الهی! برات گفتم که توی اتاق عمل چه اتفاقاتی افتاد. حالا میخوام برات از ساعاتی بگم که توی بخش بودم. قبل از اینکه به اتاق عمل برم به مسئول بخش گفتم که من به شدت بد گرما هستم لطفا منو توی ی اتاقی بذارید که مشکل تهویه نداشته باشه چون در گرما خارش پیدا می کنم. مسئول بخشم گفت نگران نباش همه اتاقا کولر دارن. تازه ما در ساعاتی کولرا رو می بندیم چون اتاقا خیلی سرد میشه. منم گفتم خدارو شکر. انشااله همین طور باشه. اولش که تازه منو بعد از عمل به بخش اورده بودن هوای اتاق زیاد بد نبود ولی وقتی مادر دوم رو هم اوردن و وقت ملاقات رسید به علت تجمع افراد و کوچیکی اتاق هوای اتاق به شدت گرم شد. به طوری که بدنم به خارش افتاد و من تما...
9 مهر 1390

ترس قشنگ!

آخه مامانم آدم از صدای خودشم می ترسه؟؟؟ چند روز پیش که داشتی شیر می خوردی، به سرعت سینمو رها کردی و ی صدای زیری تولید کردی و خودت با این صدا ی تکون اساسی خوردی. منم کلی بت خندیدم. ببخشید مامان ولی خیلی بامزه ترسیدی. خیلی ماهی پسرم خیلی دوست داریم. ...
8 مهر 1390

پسرم ماشین سواری دوست داره

 چند باری که از خونه بردیمت بیرون، توی تمام مدتی که تو ماشین بودی آروم می خوابیدی و انگار اصلا توی این دنیا نبودی. مامان طوبا میگه بچه ها توی ماشین میخوابن چون براشون مثل گهوارس. چند روز پیش که داشتیم از بلوار ساحلی کیانپارس با ماشین رد می شدیم دیدم که پارک بازی برا بچه‌ها درست شده. مامانی بزرگتر که شدی میارت پارک تا ماشین بازی کنی! ...
8 مهر 1390
1